با دختر کوچیکم که هفت سالش هست از درب منزل وارد حیاط شدیم که من یک دفعه چشمم به یک تکه لباسی که از او بود افتاد .بهش گفتم :مامان جون همینطور که داری می ری تو این لباستم از روی بند بردارو ببر چون آفتاب خرابش میکند .یک دفعه گفت مامان جون قصه نخور اون جاش امنه آفتاب که دزد نیست که خرابش کنه. (تنبلی هم بد دردیه).
ستاره شرق
یکشنبه 15 تیرماه سال 1382 ساعت 07:11 ب.ظ
ببوسین دختر گلتون رو
مطلب خوبی بود ولی نسبت به قبلی ها یک کمی سطحش پاایین تر بود
مطالب بروز شد:16/4/1382):::::::::فاش کردن نام نویسندگان وبلاگهای فاحشه و هستی::::::::::شعر قاضی مرتضوی::::شعر دانشجو:::بمن میگن پسر ارباب:::::دانشگاه 1 هفته تعطیل هست:::::انصار جنایت میکند بوش حمایت میکند
اینجوریه دیگه منم بعضی اوقات موتورم خاموش میشه