جای امن


 با دختر کوچیکم که هفت سالش هست از درب منزل وارد حیاط شدیم که من یک دفعه چشمم به یک تکه لباسی که از او بود افتاد .بهش گفتم :مامان جون همینطور که داری می ری تو این لباستم از روی بند بردارو ببر چون آفتاب خرابش میکند .یک دفعه گفت مامان جون قصه نخور اون جاش امنه آفتاب که دزد نیست که خرابش کنه.
(تنبلی هم بد دردیه). 
نظرات 4 + ارسال نظر
نوشی دوشنبه 16 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 01:30 ق.ظ http://nooshi.blogspot.com

ببوسین دختر گلتون رو

مقاله بی سر دوشنبه 16 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 12:40 ب.ظ http://sh2tg800.blogsky.com

مطلب خوبی بود ولی نسبت به قبلی ها یک کمی سطحش پاایین تر بود

مدیر مسئول دوشنبه 16 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 06:30 ب.ظ http://www.saridaily.blogsky.com

مطالب بروز شد:16/4/1382):::::::::فاش کردن نام نویسندگان وبلاگهای فاحشه و هستی::::::::::شعر قاضی مرتضوی::::شعر دانشجو:::بمن میگن پسر ارباب:::::دانشگاه 1 هفته تعطیل هست:::::انصار جنایت میکند بوش حمایت میکند

باربد سه‌شنبه 17 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 03:43 ب.ظ http://river.blogsky.com

اینجوریه دیگه منم بعضی اوقات موتورم خاموش میشه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد