خب بعد از چند سال زحمت کشیدن تو تیم شنا پسرم به تیم ملی دعوت شد اونم چه دعوتی! حالا کل جریان رو اینجا بخونید. سر کار بودم که دیدم شماره مربیش رو موبایلم افتاد، اولش با خودم گفتم خب حتماً میخواد بگه چرا تمرین نیومده، اخه تازه از مسابقه اومده بود میخواست چند روز استراحت کنه این بود که منم اصراری نکردم خلاصه گوشی رو جواب دادم گفتم بله ؟ بعدازاحوالپرسی گفت: پسرتون واسه اردو تیم ملی دعوت شده و باید خودشو فردا معرفی کنه ! پرسیدم ساعت چند؟ گفت بعدازظهر! گفتم چند روز هست؟ گفت نمیدونم! گفتم مگه فکسی که واستون اومده چیزی ننوشته ؟ گفت نه! فقط نوشتن خودشو دراین تاریخ معرفی کنه. خلاصه بعد از قطع کردن و این ور اون ور زنگ زدن فهمیدم که چی به چیه. حالا تازه بعداز این همه داستان کلی اعصابم بعدش خورد شد. خلاصه ما این بچه رو با دایش فرستادیم رفت تهران. دیروز بعدازظهر که زمان پذیرش شدن بود، دیدم پسرم بهم زنگ زد که خوابگاه پذیرش نمیکنه و میگن ما اصلاً اطلاع نداریم و کسی به ما چیزی نگفته ! خیلی جالبه نامه میاد که دعوت به اردو شدین ولی کسی خوابگاه رو واسه پذیرش در جریان نگداشته ! خلاصه بعد ازکلی زنگ زدن به هیئت شنا و کلی واسطه و تماس تلفنی تازه به بدبختی اونو پذیرش کردن، که بعد از اون تازه معلوم شد آقایی که مسئول این کار بوده اصلاً فراموش کرده اسم این بچه رو واسه پذیرش بده. می خوام بگم چفدر ما ملت بی مسئولی هستیم تا کی میخوایم به بی برنامه گی ادامه بدیم ، اینجا که دولت مسئول نیست، همیشه میگیم کشورمون ال، بل، ولی خودمون واسه یه هماهنگی کوچیک نمیتونیم برنامه ریزی کنیم، آقایون یادشون میره کارو انجام بدن! خب معلوم آخر عاقبتمونم این میشه که هستیم . اینم از داستانی که ما داشتیم.
چقدر خوب شد که این برنامه فینگیلیش رو دانلود کردم وگرنه اونجوری خیلی واسه نوشتن تنبلیم میشد. تا میخواستم به فارسی بنویسم کلی زمان می برد اونم با این کار من ولی از این به بعد قول میدم که دیگه حداقل هفته ای یکبار بنویسم اینجوری خیلی راحتم و تند مینویسم. حالا از این به بعد منتظر باشید.