نقاشی

 
دیروز که از خواب بیدار شدم دیدم دختر کوچیکم اومد جلو و بعد این که سلامی کرد گفت: مامان یک نقاشی کشیدم ولی الان بهت نشون نمیدم وقتی صورتت را شستی نشون میدم. منم گفتم چشم. الان میرم میشورم و میام ببینم دختر خوبم چی کشیده ؟وقتی اومدم دیدم تو یک ورق A3 یک سبد بزرگ کشیده با دو تا میوه ی کوچولو که اصلا تو اون صفحه پیدا نبود با تعجب گفتم :مامان جون آخه تو این سبد به این بزرگی این دوتا میوه که خیلی کم هستش .پس کو بقیه ی میوه هاش؟ با قاطعیت تمام به صورتم نگاه کردو گفت:مامان خانوم گفتم صورتت رو بشوری که خوب متوجه بشی.خوب بقیه ی میوه هاش خورده شدند فقط همین دوتا اون ته مونده .عجب بابا.....
نظرات 1 + ارسال نظر
مقاله بی سر یکشنبه 22 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 01:25 ب.ظ http://sh2tg800.blogsky.com

عجب دختر شیطونی داری بابا . . . . بامزه بور

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد