مادر شدن


با دختر کوچیکم سوار ماشین بودیم همینطور که داشتیم می رفتیم یک دفعه بدون مقدمه پرسید:ما مان بی بی جان(مادر بزرگش) سواد داره ؟می تونه بخونه و بنویسه؟گفتم :نه ما مان جون نمی تونه .گفت:چرا ؟گفتم :آخه اون زمان خیلی قدیم تو شهرای خیلی کوچیک مدرسه ای نبوده که اونا بتونن برن.بعد مثل اینکه باورش نمی شد رو کرد به من و با تعجب گفت:آخه اگه سواد نداره پس چطور مادر شده؟ها؟چطوری؟

ببینم شما میدونید چطوری؟
نظرات 2 + ارسال نظر
شاهرخ دوشنبه 23 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 09:13 ق.ظ http://sargarmi.blogsky.com

سلام امیدوارم در هدفی که در نظر گرفتی موفق باشی . خوشحال میشوم اگر پیشم بیایی .ایام به کام

نوشی چهارشنبه 25 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 01:50 ق.ظ http://nooshi.blogspot.com

خیلی خوب پیش میرین. جدا تشویقتون میکنم. عالیه....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد