پله های فراری

چند روز پیش پسرم رفته بود منزل یکی از اقوام.وقتی برگشته بود مدام از خونشون تعریف می کرد ،تازه با یک آب و تابی که بیاو ببین و هی می گفت: چقدر خونشون قشنگ بود.من که واسم این تعریف کردنش خیلی عجیب بود ازش پر سیدم:خب حالا اون خونه چی داشته که اینقدر ازش تعریف می کنی؟با یک قیافه جدی و همینطور که دستشم تکون می داد گفت:ما مان نمی دونی چه پله های فراری داشت. گفتم؟چی؟؟؟ دوباره با یک لحن بسیار آروم جواب داد:(پله های... فراری).من که از استدلالش کلی خندم گرفته بود گفتم:آخه ما مان جون اون پله های اضطراریه نه  فراری.این دفعه دیگه با قاطعیت جواب داد :مگه نه این که هر وقت یک اتفاقی بی اوفته آدم می تونه از اون پله ها فرار کنه پس اسمش همون پله های فراریه.

(منطق و استدلال بچه ها خیلی جالبه. تو اون خونه تنها چیزی که نظرش رو جلب کرده فقط پله هاش بوده.)
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد