زمانیکه ما بچه بودیم واقعاَ شب چهارشنبه سوری واقعی داشتیم. یادم میاد توی همون حیاط خونه آتیش خیلی بزرگی را روشن میکردیم و با وجودی که سنی نداشتم خیلی با جرائت تمام از روی آتیش میپریدم. بعد از آتیش بازی تازه ملاقه زنی که مخصوص پسرها بود شروع میشد و باید مرتب به بچههایی که ملاقه زنی میکردند شکلات یا شیرینی میدادیم. بعدها که بزرگتر شدم دیگه یادم از ملاقه زنی نمیاد چون دیگه کسی نمیاومد در خونه را بزنه و کم کم این رسم تو شهر ما از بین رفت. البته من تا سن ۱۷ سالگی که توی خونه پدرم بودم تقریباَ چهارشنبه سوریهای خوبی داشتیم ولی کم کم توی خونه شوهر دیگه شب چهارشنبه سوری ازبین رفت و خیلی مهم نبود. تو سالهای تنهایی هم من و بچه ها جای خاصی نمی رفتیم بعدها که انواع ترقهها مد شد بخاطر خطرات ترقه بازی ترجیح میدادم با بچهها خونه بشینم و جایی نرم تا اینکه بچهها بزرگتر شدند و دیگه خیالم راحتتر شد و بعضی سالها چهارشنبه سوری بیرون می رفتیم ولی امسال اینجا بدور از هر گونه صدای دلخراش فقط آتیش تنها بود بدور از هر گونه خطرات ترقه بازی که چهارشنبه سوری خیلی خوبی را با کل ایرانیان مقیم فردریکتون داشتیم که یاد اون زمان بچگی افتادم. جای همگی خیلی خالی بود انشاالله همگی چهارشنبه سوری خوبی را سپری کرده باشند.
درود بر شما
روزهای خوبی رو براتون آرزومندم و به این امید که خانواده ی سربلندی برای شهرمان و تاریخ مان باشید
با ارادت