یک عاشفانه ی آرام
بعضی اوقات آدم حسرت تواناییهای یک سری آدمهای بزرگ رو یاوقات شده فکر کنید که در طول چند سال زندگی چه کارهایی انجام دادید؟من که یا خوندن این کتاب ( یک عاشقانه ی آرام- نادر ابراهیمی) هنوز تو کف اینهمه کار و تلاش این آدم بزرگم. هر صفحه که جاو می رفتم تازه پی به شخصیتش می بردم . باید اعتراف کنم که با خوندن این کتاب خیلی چیزها یاد گرفتم. تصمیم گرفتم تمام کتاباشو بخونم .وافعاً از ته دل واسش آرزوی سلامتی می کنم . یه نظر من این آدم یک نمونه کامل و یرجسته ی انسان واقعی برای این مرزوبوم بوده و هست. چون کاری نبوده که این آدم واسه این مردم نکرده باشه. چند نمونه از شعرهاش رو اینجا بخونید.
عشق به وطن ضرورت است نه حادثه.
عشق به خدا ترکیبی ست از ضرورت و حادثه.
با تو بودن ، همیشه پر معناست
بی تو روحم گرفته و تنهاست
با تو یک کاسه آب، یک دریاست
بی تو، دردم، به وسعت صحراست
با تو بودن همیشه پر معناست
با تو آسان هزار کار خطیر
با تو ممکن جهاد با تقد یر
بی تو، با غم، برهنه همچو کویر
با تو یک غنچه، دشتی از گلهاست
با تو بودن همیشه پر معناست
ای تو، تعریف ناپذیرترین
بی تو، من، کوچک و حقیرترین
...
آدم خیلی وقتها اگر متوجه اطرافش باشه خیلی چیزها رو می تونه الگو برداری کنه. دو سه روز پیش هوا خیلی سرد شده بود طوری که ماشینم روشن نمی شد بچه ها رو یا تاکسی تلفنی فرستادم مدرسه حالا من مونده بودم و ماشین .هر کاری کردم اصلا روشن نمی شد .از آخر زنگ زدم تعمیر کار گفت احتمالا باطری خالی کرده خلاصه ظهر اومد حدود دو ساعت با ماشین خودش باطری ماشین رو شارژکرد ولی اصلاُ روشن نشد خیلی حالم گرفته شد ولی تعمیر کار گفت شب میام وروشنش می کنم ما هم منتظر تا شب از در مغازه اش بیاد از اونجاییکه همسایه های ما همه آدمهای خوبی اند همه اون موقع شب توی هوای سرد همراهی میکردند اما در حین کار مدام می گفتند : این موقع شب این ماشین روشن نمی شه خودتو خسته نکن این باید باطریش عوض بشه تو این سرما جز وقت تلف کردن کار مفیدی انجام نمیدهی ولی تعمیر کار کار خودش رو انجام میداد اصلا به بقیه گوش نمی کرد . راستش من خودم خیلی خسته شده بودم پاهام از سرما تیر میکشید ولی چون اون داشت کار می کرد منم باید اونجا می بودم خلاصه اینقدر با ماشین ور رفت تا بالآخره ماشین با تمام ناباوری روشن شد خیلی خوشحال شدم چون اگه روشن نمی شد کلی خرج رو دستم می گذاشت اما از اون طرف از رفتار تعمیر کار کلی درس گرفتم. اول اینکه تا آدم در کاری پشت کار نداشته باشه هیچ وقت موفق نخواهد شد . اون شب تو اون سرما هیچ اجباری نداشت که ماشین رو درست کنه می تونست فردا صبح بیاد ولی تا دیر وقت واستاد و تادرست نکرد نرفت .دیگه اینکه آدم تا کاری رو دوست نداشته باشه نمی تونه تا پاسی از شب واسته تا نتیجه بگیره . وقتی کار تمام شدو اومدم خونه همونجا کار تعمیر کار
رو واسه بچه هام مثال زدم و گفتم اگه آدم از همین نمونه های ریز تو زندگیش الگو برداری کنه حتما در زند گیش موفق خواهد شد.