با دختر کوچیکم که هفت سالش هست از درب منزل وارد حیاط شدیم که من یک دفعه چشمم به یک تکه لباسی که از او بود افتاد .بهش گفتم :مامان جون همینطور که داری می ری تو این لباستم از روی بند بردارو ببر چون آفتاب خرابش میکند .یک دفعه گفت مامان جون قصه نخور اون جاش امنه آفتاب که دزد نیست که خرابش کنه.
(تنبلی هم بد دردیه).
ستاره شرق
یکشنبه 15 تیرماه سال 1382 ساعت 07:11 ب.ظ
پنجره ای باز شد به سوی افق
باغچه ای بود پیدا از آن دور
گلی سرخی نهفته در آن
نشسته بر خاک
برگهایش از شعله ای فروزان
شاداب است
ریشه اش از جویباری
که از آن می گذرد
با تاب است
گلبر گهایش زنده و تازه
بمانند مخملی
که تارو پودش
در سراپرده این روزها بافته شده
در آن نسیم صبگاهی
نمی دهد از دست
ذره ای از این شکفتن را
چرا که می داند اینست زیبایی
ستاره شرق
سهشنبه 10 تیرماه سال 1382 ساعت 12:02 ب.ظ
در متن قبلی که نوشتم یکی از دوستان عزیز عنوان کردند که با خود منطقی بودن یعنی چی؟چرا که انسان موجودیست اجتماعی و خواه نا خواه تحت تاثیر قرار می گیرد .
در جواب ایشان باید بگویم که اگر شما در یک ترافیک سنگین گیر افتیذ ناراحت و عصبی می شوید؟آیا با عصبانی شدن چیزی تغییر می کند یا اینکه وضع بدتر هم می شود؟در این حالت باید گفت : هنگام روبه رو شدن با محرکی که اینچنین فرد را تحت تاثیر قرار دهد ویک واکنش غیر منطقی داشته باشیم در این حالت انتخاب عکس العمل تنها با خود شخص هست نه کس دیگر . پس بیاییم با خود بر خوردی منطقی و عقلانی داشته باشیم.
ستاره شرق
یکشنبه 8 تیرماه سال 1382 ساعت 05:58 ب.ظ